ساقیا می ده که جز می عشق را پدرام نیست
|
|
وین دلم را طاقت اندیشهی ایام نیست
|
پختهی عشقم شراب خام خواهی زان کجا
|
|
سازگار پخته جانا جز شراب خام نیست
|
با فلک آسایش و آرام چون باشد ترا
|
|
چون فلک را در نهاد آسایش و آرام نیست
|
عشق در ظاهر حرامست از پی نامحرمان
|
|
زان که هر بیگانهای شایستهی این نام نیست
|
خوردن می نهی شد زان نیز در ایام ما
|
|
کاندرین ایام هر دستی سزای جام نیست
|
تا نیفتد بر امید عشق در دام هوا
|
|
کاین ره خاصست اندر وی مجال عام نیست
|
هست خاص و عام نی نزدیک هر فرزانهای
|
|
دانهی دام هوا جز جام جان انجام نیست
|
جاهلان را در چراگه دام هست و دانه نی
|
|
عاشقان را باز در ره دانه هست و دام نیست
|