گل به باغ آمده تقصیر چراست

گل به باغ آمده تقصیر چراست ساقیا جام می لعل کجاست
به چنین وقت و چنین فصل عزیز کاهلی کردن و سستی نه رواست
ای سنایی تو مکن توبه ز می که ترا توبه درین فصل خطاست
عاشقی خواهی و پس توبه کنی توبه و عشق بهم ناید راست
روزکی چند بود نوبت گل روزه و توبه همه روز بجاست
جز از آن نیست که گویند مرا یار بود آنکه نه از مجمع ماست
شد به بد مردی و میخانه گزید نیک مردی را با زهد نخواست
من به بد مردی خرسند شدم هر قضایی که بود خود ز قضاست
ای بدا مرد که امروز منم ای خوشا عیش که امروز مراست