جاودان خدمت کنند آن چشم سحر آمیز را
|
|
زنگیان سجده برند آن زلف جان آویز را
|
توبه و پرهیز کردم ننگرم زین بیش من
|
|
زلف جان آویز را یا چشم رنگ آمیز را
|
گر لب شیرین آن بت بر لب شیرین بدی
|
|
جان مانی سجده کردی صورت پرویز را
|
با چنان زلف و چنان چشم دلاویز ای عجب
|
|
جای کی ماند درین دل توبه و پرهیز را
|
جان ما می را و قالب خاک را و دل ترا
|
|
وین سر طناز پر وسواس تیغ تیز را
|
شربت وصل تو ماند نوبهار تازه را
|
|
ضربت هجر تو ماند ذوالفقار تیز را
|
گر شب وصلت نماید مر شب معراج را
|
|
نیک ماند روز هجرت روز رستاخیز را
|
اهل دعوی را مسلم باد جنات النعیم
|
|
رطل میباید دمادم مست بیگه خیز را
|
آتش عشق سنایی تیز کن ای ساقیا
|
|
در دهیدش آب انگور نشاطانگیز را
|