گشت جهان کودکی دوازده ساله
|
|
از سمنش روی وز بنفشه گلاله
|
آمد نازان ز هند مرغ بهاری
|
|
روی نهاده به ما جغاله جغاله
|
بیسلب و مفرش پرندی و رومی
|
|
دشت نماند و جبال و نه بساله
|
تا گل در کله چون عروس نهان شد
|
|
ابر مشاطه شده است و باد دلاله
|
نرگس جماش چون به لاله نگه کرد
|
|
بید بر آهخت سوی لاله کتاله
|
طرفه سواری است گل فروخته هموار
|
|
آتشش آب و عقیق و مشک دباله
|
گرنه چو یوسف شده است گل، چو زلیخا
|
|
باغ چرا باز شد دوازده ساله؟
|
چون بوزد خوش نسیم شاخک بادام
|
|
سیم نثارت کند درست و شگاله
|
باز قوی شد به باغ دخترکش را
|
|
دست شده سست و پای گشته کماله
|
روی به دنیا نه، ای نهاده برو دل،
|
|
داد بخواه از گل و بنفشه و لاله
|
نیستی آگه مگر که چون تو هزاران
|
|
خورده است این گنبد پیر زشت نکاله؟
|
هر که مرو را طلاق داد بجویدش
|
|
دوست ندارد هگرز شوی حلاله
|
فتنه کند خلق را چو روی بپوشد
|
|
همچو عروسان به زیر سبز غلاله
|
گر تو همی صحبت زمانه نجوئی
|
|
آمدت اینک زمان صحبت و حاله
|
پیر جهان بد سگال توست سوی او
|
|
منگر و مستان ز بد سگاله نواله
|
جز به جفا و عدههاش پاک دروغ است
|
|
ور بدهد مر تو را هزار قباله
|
نیک نگه کن به آفرینش خود در
|
|
تا به گه پیریت ز حال سلاله
|
تات یکی وعده کرد هرگز کان را
|
|
باز به روز دگر نکرد حواله
|
معدهت چاهی است ای رفیق که آن چاه
|
|
پر نشود جز به خاک و ریگ و نماله
|
رنج مبر تو که خود به خاک یکی روز
|
|
بر تو کنندش بلامحال و محاله
|
هم به تو مالد فلک تو را که ندارد
|
|
جز که ز عمر تو چرخ برشده ماله
|
نالش او را کشید مادر و فرزند
|
|
شربت او را چشید عمه و خاله
|
نسخت مکرش تمام ناید اگر من
|
|
محبره سازم یکی چو چاه زباله
|
آمدن لاله و گذشتن او کرد
|
|
لالهی رخسار من چو زرد بلاله
|
تو به پیاله نبید خور که مرا بس
|
|
حبر سیاه و قلم نبید و پیاله
|
دهر به پرویزن زمانه فرو بیخت
|
|
مردم را چه خیاره و چه رذاله
|
هرچه درو مغز و آرد بود فرو شد
|
|
بر سر ماشوب آمده است نخاله
|
دیو ستان شد زمین و خاک خراسان
|
|
زانکه همی ز ابر جهل بارد ژاله
|
دانا داند کز آب جهل نروید
|
|
جز که همه دیو کشتمند و نهاله
|
حکمت حجت بخوان که حکمت حجت
|
|
بهتر و خوشتر بسی ز مال و ز کاله
|