فریاد به لااله الا هو
|
|
زین بیمعنی زمانهی بدخو
|
زین دهر، چو من، تو چون نمیترسی؟
|
|
بیباک منم، چه ظن بری، یا تو؟
|
زین قبه که خواهران انباغی
|
|
هستند درو چهار هم زانو
|
زین فاحشه گندهپیر زاینده
|
|
بنشسته میان نیلگون کندو
|
زین دیو وفا طمع چه میداری؟
|
|
هرگز جوید کس از عدو دارو؟
|
همواره حذر کن ار خرد داری
|
|
تو همچو من از طبیب باباهو
|
در دست زمان سپید شد زاغت
|
|
کس زاغ سپید کرد جز جادو؟
|
جادوی زمانه را یکی پر است
|
|
زین سوش سیه، سپید دیگر سو
|
زین سوی پرش بدان همی گردی
|
|
وز حرص رطب همی خوری مازو
|
هرچند مهار خلق بگرفتند
|
|
امروز تگین و ایللک و یپغو
|
نومید مشو ز رحمت یزدان
|
|
سبحانک لا اله الا هو
|
بر شو ز هنر به عالم علوی
|
|
زین عالم پر عوار پر آهو
|
بنگر که صدف ز قطرهی باران
|
|
در بحر چگونه میکند لولو
|
از دیو کند فریشته نفسی
|
|
کهش عقل همی قوی کند بازو
|
نشنودهستی که خاک زر گردد
|
|
از ساخته کدخدا و کدبانو؟
|
وان خوار و درشت خار بیمعنی
|
|
مشک تبتی همی کندش آهو
|
نیکی بگزین و بد به نادان ده
|
|
روغن به خرد جدا کن از پینو
|
کز خاک دو تخم می پدید آرد
|
|
این خوش خرما و آن ترش لیمو
|
از مرد کمال جوی و خوی خوش
|
|
منگر به جمال و صورت نیکو
|
کابرو و مژه عزیزتر باشد
|
|
هرچند ازو فزونتر است گیسو
|
وز خلق به علم و جاه برتر شو
|
|
هرچند بوند با تو هم زانو
|
کز موی سرت عزیزتر باشد
|
|
هرچند ازو فروتر است ابرو
|
سوی تو نویدگر فرستادند
|
|
بردست زمانه ز افرینش دو
|
یکی سوی دوزخت همی خواند
|
|
یکی سوی عز و نعمت مینو
|
هریک به رهیت میکشد لیکن
|
|
بر شخص پدید ناورد نیرو
|
این با خوی نیک و نعمت و حکمت
|
|
اندر راه راست میکشد سازو
|
وان جان تو را همی کند تلقین
|
|
با کوشش مور گر بزیی راسو
|
برگیر ره بهشت و کوشش کن
|
|
کاین نیست رهی محال و نامرجو
|
بنشان زسرت خمار و خود منشین
|
|
حیران چو به چنگ باز در تیهو
|
جز پند حکیم و علم کی راند
|
|
صفرای جهالت از سرت آلو
|
بیحکمت نیست برتر و بهتر
|
|
ترک از حبشی و تازی از هندو
|