پند بدادمت من، ای پور، پار | چون بگزیدی تو بر آن نور نار؟ | |
غره مشو گر چه نیابد همی | بی تو نه بهرام و نه شاپور پار | |
پشت گرانبار تو اکنون شدهاست | کامدت از بلخ و نشابور بار | |
خانهی معموری و مار است جهل | مار درین خانهی معمور مار | |
ز ایزد مذکور به عقلی، مکن | جز که به عقل، ای سره مذکور، کار | |
دیو سیاه است تنت، خویشتن | از بد این دیو سیه دور دار | |
پیرهن عصیان بنداز اگر | آیدت از بلعم باعور و عار | |
خمر مخور، پور، که آن دود خمر | مار شود در سر مخمور، مار | |
پیر پدر پار تو خواهد شدن | باز نیاید به تو، ای پور، پار |