این دهر باشگونه چو بستیزد

این دهر باشگونه چو بستیزد شیر ژیان به‌دام درآویزد
مرد دژ آگه آن بود و دانا کز مکر او به وقت بپرهیزد
با آنک ازو جدا شود او فردا امروز خود به طبع نیامیزد
زین زال دور باش که او دایم چون گربه شوی جوید و برخیزد
از بهر چه دوی سپس جفتی کو روز و شب همی ز تو بگریزد؟