گویند عقابی به در شهری برخاست | وز بهر طمع پر به پرواز بیاراست | |
ناگه ز یکی گوشه ازین سخت کمانی | تیری ز قضای بد بگشاد برو راست | |
در بال عقاب آمد آن تیر جگردوز | وز ابر مرو را به سوی خاک فرو خواست | |
زی تیر نگه کرد پر خویش برو دید | گفتا «ز که نالیم؟ که از ماست که بر ماست» |