بلی، بیگمان این جهان چون گیاست
|
|
جز این مردمان را گمانی خطاست
|
ازیرا که همچون گیا در جهان
|
|
رونده است همواره بیشی و کاست
|
اگر هرچه بفزاید و کم شود
|
|
گیا باشد، این پیر گیتی گیاست
|
ولیکن گیا را بباید شناخت
|
|
ازیرا سخن را درین رویهاست
|
جهان گر یکی گوز نیکو شود
|
|
بدان گوز در مغز مردم سزاست
|
وگر چند مائیم مغز جهان
|
|
گیا چون نکو بنگری مغز ماست
|
گیا همچو دانه است و ما آرد او
|
|
چو بندیشی، و این جهان آسیاست
|
بخواهد همی خوردمان آسیا
|
|
به دندان مرگ، ای پسر، راست راست
|
فنامان به دندان مرگ اندر است
|
|
به دندان ما در گیا را فناست
|
ولیکن چو زنده است در ما گیا
|
|
پس از مرگ ما را امید بقاست
|
گیا پیشکار خداوند ماست
|
|
که بر پادشاهان همه پادشاست
|
بدو زنده گشته است مردار خاک
|
|
اگر دست یزدانش گویم رواست
|
اگر مرده را زنده کردی مسیح
|
|
چنان چون برین قول ایزد گواست
|
به یک دانه گندم در، ای هوشیار،
|
|
مسیحیت بسیار و بیمنتهاست
|
نه مرده است هرگز نه میرد گیا
|
|
که مر زندگی را گیا کیمیاست
|
میان دو عالم گیا منزلی است
|
|
که بوی و مزه و رنگ را مبتداست
|
گیا سوی هشیار پیغمبری است
|
|
که با خالق و خلق پاک آشناست
|
گیا را پدر دان درست، ای پسر،
|
|
وگر من پدرتم گیا خود نیاست
|
نه فانی نه باقی گیاه است ازانک
|
|
بقا و فنا را درو التقاست
|
به شخص است فانی و باقی به نوع
|
|
پس این گوهر عالی و پربهاست
|