گر براندیشی بریدهستی رهی دور و دراز
|
|
چون نیندیشی که این رفتن بر این سان تا کجا؟
|
بی عصا رفتن نیابد چون همی بینی که سگ
|
|
مر غریبان را همی جامه به درد بی عصا
|
پاره کردهستند جامهی دین بر تو بر، لاجرم
|
|
آن سگان مست گشته روز حرب کربلا
|
آن سگان کز خون فرزندانش میجویند جاه
|
|
روز محشر سوی آن میمون و بیهمتا نیا
|
آن سگان کهت جان نگردد بیعوار از عیبشان
|
|
تا نشوئی تن به آب دوستیی اهل عبا
|
چون به حب آل زهرا روی شستی روز حشر
|
|
نشنود گوشت ز رضوان جز سلام و مرحبا
|
ای شده مدهوش و بیهش، پند حجت گوش دار
|
|
کز عطای پند برتر نیست در دنیا عطا
|
بر طریق راست رو، چون نال گردنده مباش
|
|
گاه با باد شمال و گاه با باد صبا
|
جز به خشنودی و خشم ایزد و پیغمبرش
|
|
من ندارم از کسی در دل نه خوف و نه رجا
|
خوب دیبائی طرازیدم حکیمان را کزو
|
|
تا قیامت مر سعادت را نبیند کس جزا
|
گر به خواب اندر کسائی دیدی این دیبای من
|
|
سوده کردی شرم و خجلت مر کسائی را کسا
|