آمد بانگ خروس مذن میخوارگان | صبح نخستین نمود روی به نظارگان | |
که به کتف برفکند چادر بازارگان | روی به مشرق نهاد خسرو سیارگان | |
باده فراز آورید چارهی بیچارگان | قوموا شرب الصبوح، یا ایها النائمین |
□
میزدگانیم ما، در دل ما غم بود | چارهی ما بامداد رطل دمادم بود | |
راحت کژدم زده، کشتهی کژدم بود | می زده را هم به می دارو و مرهم بود | |
هر که صبوحی کند با دل خرم بود | با دو لب مشکبوی، با دو رخ حور عین |
□
ای پسر میگسار، نوش لب و نوش گوی | فتنه به چشم و به خشم فتنه به روی و به موی | |
ما سیکی خوارنیک، تازه رخ و صلحجوی | تو سیکی خواربد، جنگ کن و ترشروی | |
پیش من آور نبید در قدح مشکبوی | تازه چو آب گلاب، پاک چو ماء معین |
□
در همه وقتی صبوح خوش بودی ابتدی | بهتر و خوشتر بود وقت گل بسدی | |
خاسته از مرغزار غلغل تیم و عدی | در شده آب کبود در زره داودی | |
آمده در نعت باغ عنصری و عسجدی | و آمده اندر شراب آن صنم نازنین |
□
بر کف من نه نبید، پیشتر از آفتاب | نیز مسوزم بخور، نیز مریزم گلاب | |
میزدگان را گلاب باشد قطرهی شراب | باشد بوی بخور، بوی بخار کباب | |
آخته چنگ و چلب، ساخته چنگ و رباب | دیده به شکر لبان، گوش به شکر توین |
□
خوشا وقت صبوح، خوشا می خوردنا | روی نشسته هنوز، دست به می بردنا | |
مطرب سرمست را با رهش آوردنا | وز کدوی بربطی باده فرو کردنا | |
گردان در پیش روی بابزن و گردنا | ساغرت اندر یسار، شاهدت اندر یمین |
□
کرده گلو پر ز باد قمری سنجابپوش | کبک فرو ریخته مشک به سوراخ گوش | |
بلبلکان با نشاط، قمریکان با خروش | در دهن لاله مشک، در دهن نحل نوش | |
سوسن کافور بوی، گلبن گوهر فروش | وز مه اردیبهشت کرده بهشت برین |
□
شاخ سمن بر گلو بسته بود مخنقه | شاخ گل اندر میان بسته بود منطقه | |
ابر سیه را شمال کرده بود بدرقه | بدرقهی رایگان بی طمع و مخرقه | |
باد سحرگاهیان کرده بود تفرقه | خرمن در و عقیق بر همه روی زمین |
□
چوک ز شاخ درخت خویشتن آویخته | زاغ سیه پر و بال غالیه آمیخته | |
ابر بهاری ز دور اسب برانگیخته | وز سم اسبش به راه لل تر ریخته | |
در دهن لاله باد، ریخته و بیخته | بیخته مشک سیاه، ریخته در ثمین |
□
سرو سماطی کشید بر دو لب جویبار | چون دو رده چتر سبز در دو صف کارزار | |
مرغ نهاد آشیانبر سر شاخ چنار | چون سپر خیزران بر سر مرد سوار | |
گشت نگارین تذرو پنهان در کشتزار | همچو عروسی غریق در بن دریای چین |
□
وقت سحرگه کلنگ تعبیهای ساختهست | وز لب دریای هند تا خزران تاختهست | |
میغ سیه بر قفاش تیغ برون آختهست | طبل فرو کوفتهست، خشت بینداختهست | |
ماه نو منخسف در گلوی فاختهست | طوطیکان با نوا، قمریکان با انین |
□
گویی بط سپید جامه به صابون زدهست | کبک دری ساقها در قدح خون زدهست | |
بر گلتر عندلیب گنج فریدون زدهست | لشکر چین در بهار بر که و هامون زدهست | |
لاله سوی جویبار لشکر بیرون زدهست | خیمهی او سبزگون، خرگه او آتشین |
□
از دم طاووس نر ماهی سربر زدهست | دستگکی موردتر، گویی برپر زدهست | |
شانگکی ز آبنوس هدهد بر سرزدهست | بر دو بناگوش کبک غالیهی تر زدهست | |
قمریک طوقدار گویی سر در زدهست | در شبه گون خاتمی، حلقهی او بینگین |
□
باز مرا طبع شعر سخت به جوش آمدهست | کم سخن عندلیب دوش به گوش آمدهست | |
از شغب خردما لاله به هوش آمدهست | زیر به بانگ آمدهست بم به خروش آمدهست | |
نسترن مشکبوی مشکفروش آمدهست | سیمش در گردنست، مشکش در آستین |
□
چون تو بگیری شراب مرغ سماعت کند | لاله سلامت کند، ژاله وداعت کند | |
از سمن و مشک و بید، باغ شراعت کند | وز گل سرخ و سپید شاخ صواعت کند | |
شاخ گل مشکبوی زیر ذراعت کند | عنبرهای لطیف، گوهرهای گزین |
□
باد عبیر افکند در قدح و جام تو | ابر گهر گسترد در قدم و گام تو | |
یار سمنبر دهد بوسه بر اندام تو | مرغ روایت کند شعری بر نام تو | |
خوبان نعره زنند بر دهن و کام تو | در لبشان سلسبیل در کفشان یاسمین |