آنگاه یکی ساتگنی باده بر آرد | دهقان و زمانی به کف دست بدارد | |
بر دو رخ او رنگش ماهی بنگارد | عود و بلسان بویش در مغز بکارد | |
گوید که مرا این می مشکین نگوارد | الا که خورم یاد شه عادل مختار |
□
سلطان معظم ملک عادل مسعود | کمتر ادبش حلم و فروتر هنرش جود | |
از گوهر محمود و به از گوهر محمود | چونانکه به از عود بود نایرهی عود | |
دادهست بدو ملک جهان خالق معبود | با خالق معبود کسی را نبود کار |
□
شاهی که ز مادر ملک و مهتر زادهست | گیتی بگرفتهست و بخوردهست و بدادهست | |
ملک همه آفاق بدو روی نهادهست | هرچ آن پدرش مینگشاد او بگشادهست | |
هرگز به تن خود به غلط در نفتادهست | مغرور نگشتهست به گفتار و به کردار |
□
شاهی که بر او هیچ ملک چیر نباشد | شاهی که شکارش بجز از شیر نباشد | |
یک نیمهی گیتی ستد و سیر نباشد | تا نیمهی دیگر بگرد دیر نباشد | |
این یافتن ملک به شمشیر نباشد | باید که خداوند جهاندار بود یار |
□
امسال که جنبش کند این خسرو چالاک | روی همه گیتی کند از خارجیان پاک | |
تا روی به جنبش ننهد ابر شغبناک | صافی نشود رهگذر سیل ز خاشاک | |
چون باد بجنبد نبود خود ز پشه باک | چون آتش برخیزد، تیزی نکند خار |
□
شیریست بدانگاه که شمشیر بگیرد | نینی که تهیدست خود او شیر بگیرد | |
اصحاب گنه را به گنه دیر بگیرد | آنگه که بگیرد ، زبر و زیر بگیرد | |
گر خاک بدان دست یک استیر بگیرد | گوگرد کند سرخ، همه وادی و کهسار |
□
آن روز که او جوشن خر پشته بپوشد | از جوشن او موی تنش بیرون جوشد | |
چندان بزند نیزه که نیزه بخروشد | بندش به هم اندرشود از بسکه بکوشد |