درمدح علی‌بن عمران

خریدار دارم من از تو بسی به چرا خدمت تو کنم رایگانی
خریدار من تاج عمرانیانست تو خود خادم تاج عمرانیانی
رئیس مید علی محمد کز ایزد بقا خواهمش جاودانی
همان سهم او سهم اسفندیاری همان عدل او عدل نوشیروانی
شنیدم که موسی عمران ز اول به پیغمبری اوفتاد از شبانی
بعمدا علی بن عمران به آخر رسد زین ریاست به صاحبقرانی
الا ای رئیس نفیس معظم که گشتاسب تیری و رستم کمانی
کثیر الثواب و قلیل العتابی ثقیل الرکاب و خفیف العنانی
نه مرد شرابی که مرد ضرابی نه مرد طعامی که مرد طعانی
شنیدم که ریگ سیه را به گیتی نکرده‌ست کس حمری و بهرمانی
تو در روز هیجا سویدای جنگی بکردی به شمشیر حمرای قانی
چو شمشیر تو رنگرز من ندیدم که ریگ سیه را کند ارغوانی
اگر عقل فانی نگردد، تو عقلی وگر جان همیشه بماند، تو جانی
ز نادان گریزی، به دانا شتابی ز محنت رهانی، به دولت رسانی
عتابی کنم با تو ای خواجه بشنو به حق کریمی، به حق جوانی
سخنهای منظوم شاعر شنیدن بود سیرت و شیمت خسروانی
اگر چه رهی را تو کهتر نوازی نپرهیزی از دردسر وز گرانی
من ایدون چو بازم که زی تو شتابم اگر چند از دست خود برپرانی
من از منزل دور قصد تو کردم چو قصد عراقی کند قیروانی
نشستم بر آن بیسراک سماعی فروهشته دو لب، چو لفج زبانی