در وصف بهار و مدح ابو حرب بختیار محمد

گر هیچ میر عمر مبد کند به فضل این میر عمر خویش مبد کند همی
ور هیچ خلق سعد کند طالع کسی او طالع کریمان اسعد کند همی
بی‌ابر، فعل ابر بهاری کند همی بی‌تیغ، کار تیغ مجرد کند همی
رای موافق و نیت و اعتقاد او عالم بسان خلد مخلد کند همی
کرداره‌ی سلیمترین با عدوی خویش آنست کاین سلیم مسهد کند همی
اقبال کار مرد به رای مسدد است او رای کارهای مسدد کند همی
برش قلاده‌ایست که هر خرد و هر بزرگ گردن بدان قلاده مقلد کند همی
بر هر کسی لطف کند و لطف بیشتر بر احمد بن قوص بن احمد کند همی
چونانش همتیست رفیع و فراشته کز فرق هر دو فرقد، مرقد کند همی
با چاکران خویش و جز از چاکران خویش احسان بی‌نهایت و بی‌حد کند همی
این عادتش طبیعی وجودش جبلی است هرعادتی نه مرد مسعد کند همی
کان اختیار کار نیاید که بنده کرد این اختیار میر محمد کند همی
تا باد مشکبیز به اردیبهشت ماه عالم چو عارض بت امرد کند همی
بر پای باد دولت میر بزرگوار کوپای حادثات مقید کند همی
زو قوت و سیادت و سودد مباد دور کوقوت و سیادت و سودد کند همی