نوروز، روزگار مجدد کند همی
|
|
وز باغ خویش باغ ارم رد کند همی
|
نرگس میان باغ تو گویی درمز نیست
|
|
اوراق عشرهای مجلد کند همی
|
در لالهزار، لالهی نعمان سرخ روی
|
|
خالی ز مشک و غالیه بر خد کند همی
|
وان نسترن چو ناف بلورین دلبری
|
|
کوناف را میانه پر از ند کند همی
|
وان برگهای بید تو گویی کسی به قصد
|
|
پیکانهای پهن زبرجد کند همی
|
ضرابوار شاخ گل زرد هر شبی
|
|
دینارهای گرد مجدد کند همی
|
از بهر آنکه زلف معقد نکو بود
|
|
سنبل به باغ زلف معقد کند همی
|
وز بهر آنکه روی بود سرخ خوبتر
|
|
گلنار روی خویش مورد کند همی
|
خور باز مجمری بفروزد برآسمان
|
|
گویی که زر به تیغ مهند کند همی
|
ابر گلابریز همی بر گلابدان
|
|
برروی گل گلاب مصعد کند همی
|
ابر بهار باز کند مطرد سیاه
|
|
هر گه که روی خویش به راود کند همی
|
بی عود، باد، عود مثلث کند همی
|
|
بیتاب آب درع مزرد کند همی
|
باغ طری ستبرق رومی کند همی
|
|
بربر همی قلاده ز فرقد کند همی
|
بر سر عصابهی زر رومی کند همی
|
|
دربر لبادهای ز زبرجد کند همی
|
سوسن سرین ز بیرم کحلی کند همی
|
|
نسرین دهان ز در منضد کند همی
|
لاله دل از فتیلهی عنبر کند همی
|
|
خیری رخ از صحیفهی عسجد کند همی
|
باد بزین صناعت مانی کند همی
|
|
مرغ حزین روایت معبد کند همی
|
بلبل گلو گشاده سحرگاه بر درخت
|
|
گویی ثنای میر مید کند همی
|
بوحرب بختیار محمد، که رای او
|
|
ارکانهای ملک مکد کند همی
|
طوبی بر آن قلم که به عنوان نامهبر
|
|
بوحرب بختیار محمد کند همی
|