آنگاه که شعر تازی آغازی | همتای لبید و اوس بن حجری | |
وانگاه که شعر پارسی گویی | استاد شهید و میر بونصری | |
با جام به بزم، خیر برخیری | با تیغ، به رزم، شر بر شری | |
در حرب، هزار کیمیا دانی | چون حارث ابن ظالم المری | |
تا هست خلاف شیعی و سنی | تا هست وفاق طبعی و دهری | |
تا «فاتحةالکتاب» برخواند | اندر عرب و عجم یکی مقری | |
در دولت فرخجسته آزادی | در دایرهی سپهر بیغدری |