در وصف نوروز و مدح (ملک محمد) قصری

زرین سرکی فراز هر گردن شش گوش بر او ز سیم هل تدری؟
شمشاد نگر بدان نکوزلفی گلنار نگر بدان نکوچهری
ای تازه بهار! سخت پدرامی پیرایه‌ی دره و زیور عصری
با رنگ و نگار جنت العدنی با نور و ضیاء لیلةالقدری
از بوی بدیع و از نسیم خوش چون نافه‌ی مشک و عنبر تری
وز رنگ و نگار و صورت نیکو چون قصر ملک محمد قصری
میر اجل مظفر عادل قطب کرم و نتیجه حری
با چهره‌ی ماه و طلعت زهره با زهره‌ی شیر و عفت زهری
برداشته زرق مهتر و کهتر دریافته طبع بری و بحری
افزون به شرف ز شرقی و غربی افزون به نسب ز تیمی و بکری
بریده چو طبع ممن از مرتد از بددلی و بدی و بدمهری
با مهره‌ی آهنین دبوس او بر مهره‌ی پشت شیر نر بگری
گر سنگ ده آسیا فرو افتد در پیش رخش ز کوکب دری
از پس نجهد دلش به یک ذره کس را نبود دلی بدین نری
ور زانکه بغردی بناگاهان پیرامن او پلنگ یا ببری
زان جانب خویش ننگرد زین سو از ننگ حقارت و ز بی‌قدری
میرا! ملکا! ستاره و بدرا! میری، ملکی، ستاره و بدری
گر یمن کسی طلب کند، یمنی ور یسر کسی طلب کند، یسری
دیوانه طناب کاغذین ندرد چونانکه تو صف آهنین دری
چون تیغ که شاخ گندنا برد تو سنگ بزرگ آسیا بری