در وصف نوروز و مدح (ملک محمد) قصری

نوروز درآمد ای منوچهری با لاله‌ی لعل و با گل خمری
مرغان زبان گرفته را یکسر بگشاده زبان رومی و عبری
یک مرغ سرود پارسی گوید یک مرغ سرود ماورالنهری
در زمجره شد چو مطربان، بلبل در زمزمه شد چو موبدان، قمری
ماند ورشان به مقری کوفی ماند ورشان به مقری بصری
در دامن کوه، کبک شبگیران در رفت به هم به رقص با کدری
بر پر الفی کشید و نتوانست خمیده کشید الف ز بی‌صبری
بر پربکشید هفت الف یا نه از بی‌قلمی و یا ز بی‌حبری
طوطی به حدیث و قصه اندر شد با مردم روستایی و شهری
پیراهنکی برید و شلواری از بیرم سرخ و از گل حمری
پیراهنکی بی‌آستین، لیکن شلوار چو آستین بوعمری
هدهد چو کنیزکیست دوشیزه با زلف ایاز و دیده‌ی فخری
بر فرق زده‌ست شانه‌ای شیزین بی‌گیسو یکی دراز از غمری
بر شاخ درخت ارغوان بلبل ماند به جمیل معمر عذری
بی وزن عروض شعرها گوید شاعر نبود بدین نکو شعری
طاووس مدیح عنصری خواند دراج مسمط منوچهری
بر برگ سپید یاسمین تر بر ریخت قرابه‌ی می حمری
جنبید سر خجسته نتواند برگردن کوتهش ز پر عطری
خون دل لاله در دل لاله افسرده شد از نهیب کم عمری
صد گردنک زبرجدین دیدی بر یک تن خرد نرگس بری