چیزیکه تو پنداری در غربت و در حضرت | کاری که تواندیشی از کژی و همواری | |
نیکوتر از آن باشد بالله که تو اندیشی | آسانتر از آن باشد حقا که تو پنداری | |
تا باغ پدید آرد برگ گل مینایی | تا ابر فرو بارد ثاد و نم آذاری | |
بر خوردن تو باشد: از دولت و از نعمت | از مجلس شاهانه، وز لعبت فرخاری | |
از جام می روشن وز زیر و بم مطرب | از دیبه قرقوبی وز نافهی تاتاری |