در مدح خواجه طاهر

همچنین لشکر کش و دشمن کش و دینار بخش همچنین گیتی خور و میری کن و نیکی فزای
فر و روی خویشتن را بر فراز و برفروز ناصح و بدخواه خود را بر نشان و در ربای
دوستان را بند بشکن، دوست پرور، خوان ببخش دشمن و اعدا شکن، بردار کن کین آزمای
اسب تاز و گوی باز و زیرساز و بم نواز جود کار و دل ربای و می ستان و دن ستای
گردن ادبار بشکن، پشت دولت راست کن پای بدخواهان ببند و دست نیکان برگشای
جام گیر و جای دار و نام جوی و کام ران بت فریب و کین گداز و دین پژوه و ره نمای
خازنت را گو که سنج و رایضت را گو که ران شاعرت را گو که خوان و حاجبت را گو که پای
حاسدت را گو: گریز و ساقیت را گو: ریز ناصحت را گو: نشین و مطربت را گو: سرای
چون بیابی مهر و کین: آن را ببین، این را ستر چون ببینی بخل و جود : این را گزین، آن را گزای
نافه را و مشک را و سیم را و جام را برنواز و برفتال و برفشان و برگرای
ملک ده، لشکر شکن، خنجر کش و مغفر شکاف گنج نه، باره فکن، شمشیر زن، بخت آزمای
عشق و مهر وخال و زلف و روی و چشم و خط و لب ور زو کار و بوی و مال و بوس و بین و خار و خای
اسب و اشتر، زر و سیم و جام و عود و مشک ناب رام گیر و برفشان و برفراز و سوز وسای
هر نشاطی را بخواه و هر مرادی را بجوی هر وفایی را بیاب و هر بقایی را ببای
جز بخیلان را مروب و جز لیمان را مبند جز معادی را مکوب و جز موالی را مپای