همچنین لشکر کش و دشمن کش و دینار بخش
|
|
همچنین گیتی خور و میری کن و نیکی فزای
|
فر و روی خویشتن را بر فراز و برفروز
|
|
ناصح و بدخواه خود را بر نشان و در ربای
|
دوستان را بند بشکن، دوست پرور، خوان ببخش
|
|
دشمن و اعدا شکن، بردار کن کین آزمای
|
اسب تاز و گوی باز و زیرساز و بم نواز
|
|
جود کار و دل ربای و می ستان و دن ستای
|
گردن ادبار بشکن، پشت دولت راست کن
|
|
پای بدخواهان ببند و دست نیکان برگشای
|
جام گیر و جای دار و نام جوی و کام ران
|
|
بت فریب و کین گداز و دین پژوه و ره نمای
|
خازنت را گو که سنج و رایضت را گو که ران
|
|
شاعرت را گو که خوان و حاجبت را گو که پای
|
حاسدت را گو: گریز و ساقیت را گو: ریز
|
|
ناصحت را گو: نشین و مطربت را گو: سرای
|
چون بیابی مهر و کین: آن را ببین، این را ستر
|
|
چون ببینی بخل و جود : این را گزین، آن را گزای
|
نافه را و مشک را و سیم را و جام را
|
|
برنواز و برفتال و برفشان و برگرای
|
ملک ده، لشکر شکن، خنجر کش و مغفر شکاف
|
|
گنج نه، باره فکن، شمشیر زن، بخت آزمای
|
عشق و مهر وخال و زلف و روی و چشم و خط و لب
|
|
ور زو کار و بوی و مال و بوس و بین و خار و خای
|
اسب و اشتر، زر و سیم و جام و عود و مشک ناب
|
|
رام گیر و برفشان و برفراز و سوز وسای
|
هر نشاطی را بخواه و هر مرادی را بجوی
|
|
هر وفایی را بیاب و هر بقایی را ببای
|
جز بخیلان را مروب و جز لیمان را مبند
|
|
جز معادی را مکوب و جز موالی را مپای
|