در وصف جشن مهرگان و مدح ابوحرب بختیار

برخیز هان ای جاریه، می در فکن در باطیه آراسته کن مجلسی، از بلخ تا ارمینیه
آمد خجسته مهرگان، جشن بزرگ خسروان نارنج و نار و اقحوان، آورد از هر ناحیه
گلنارها: بیرنگها، شاهسپرم: بی‌چنگها گلزارها چون گنگها، بستانها چون اودیه
لاله نروید در چمن، بادام نگشاید دهن نه شبنم آید بر سمن، نه بر شکوفه اندیه
نرگس همی در باغ در، چون صورتی از سیم و زر وان شاخه‌های مورد تر چون گیسوی پر غالیه
وان نارها بین ده رده، بر نارون گرد آمده چون حاجیان گرد آمده در روزگار ترویه
گردی بر آبی بیخته، زر از ترنج انگیخته خوشه ز تاک آویخته، مانند سعد الاخبیه
شد گونه گونه تاک رز، چون پیرهان رنگرز اکنونت باید خز و بز گردآوری و اوعیه
بلبل نگوید این زمان، لحن و سرود تازیان قمری نگرداند زبان، بر شعر ابن طثریه
بلبل چغانه بشکند، ساقی چمانه پرکند مرغ آشیانه بفکند و اندر شود در زاویه
انگورها بر شاخها، ماننده‌ی چمچاخها واویجشان چون کاخها، بستانشان چون بادیه
گردان بسان کفچه‌ای، گردن بسان خفچه‌ای واندر شکمشان بچه‌ای، حسناء مثل الجاریه
بچه نداند از بوو مادر نداند از عدو آید ببردشان گلو، با اهل بیت و حاشیه
آرد سوی چرخشتشان، وانگه بدرد پستشان از فرقشان و پشتشان وز رو، ز پی وز ناصیه
چون خانهاشان برکند، خونشان ز تن بپراکند آرد فرود و افکند، در خسروانی خابیه
محکم کند سرهای خم تا ماه پنجم یا ششم وانگه بیاید بافدم آنگه بیارد باطیه
خشت از سر خم برکند باده ز خم بیرون کند وانگه به قمعی افکند در قصعه‌ی مروانیه
چون صبح صادق بردمد، میر مرا او می‌دهد جامی به دستش برنهد چون چشمه‌ی معمودیه
گوید: بخور کت نوش باد، این جام می در بامداد ای از در ملک قباد با تخت و تاج و الویه
ای بختیار راستین مولا امیرالممنین چون تو نه اندر خانقین چون تو نه در انطاکیه