در تهنیت نوروز و مدح خواجه ابوالقاسم کثیر

فرقان به نزد مردم عامه بود بزرگ لیکن بزرگتر به بر مردم بصیر
زیرا که میرداند در فضل او تمام ما را به فضل او نرسد خاطر و ضمیر
بسیار کس بود که بخواند ز بر نبی تفسیر او نداند جز مردم خبیر
این عز و این کرامت و این فضل و این هنر زان اصل ثابتست و از آن گوهر اثیر
کس را خدای بی‌هنری مرتبت نداد بیهوده هیچ سیل نیاید سوی غدیر
باشد همو بزرگ و چنو روز او بزرگ باشد شقی حقیر و چنو روز او حقیر
ای بیقیاس و دولت تو چون تو بیقیاس ای بی‌نظیر و همت تو چون تو بی‌نظیر
در خورد همت تو خداوند جاه داد جاه بزرگوار و گرانمایه و هجیر
مقدار مرد و مرتبت مرد و جاه مرد باشد چنانکه در خور او باشد و جدیر
ورز غنی بباید اندر خور غنی ورز فقیر باید اندر خور فقیر
پیراهن قصیر بود زشت بر طویل پیراهن طویل، بود زشت بر قصیر
بر تو یسیر کرد خداوند کار تو ایزد کناد کار همه بندگان یسیر
دایم بود هوای تن تو اسیر عقل اندی که نیست عقل هوای ترا اسیر
دولت به سوی شاه رود، یا به سوی تو باران، به رودخانه رود، یا به آبگیر
از نفس تو نیاید، فعل خسیس دون آواز سگ نیاید، از موضع زئیر
باشد به هر مراد به پیش تو بخت نیک از بخت نیک به، نبود مرد را خفیر
دشمنت را همیشه نذیرست بخت بد از بخت بد بتر، نبود مرد را نذیر
فعل تن تو نیکو، خوی تن تو نیک از خوی نیک باشد، فعل نکو خبیر
از کار خیر، عزم تو هرگز نگشت‌باز هرگز ز راه باز نگشته ست هیچ تیر
از حشمت تو ملک ملک را گزیر نیست آری درخت را بود از آب ناگزیر