در وصف بهار و مدح خواجه علی‌بن محمد

از تیغ، به بالا بکند موی به دو نیم وز چرخ به نیزه بکند کوکب سیار
گر ناوکی اندازد عمدا بنشاند پیکان پسین ناوک در پیشین سوفار
ای بار خدایی که همه بار خدایان دادند به اصل و شرف و گوهرت اقرار
هم گوهر تن داری، هم گوهر نسبت مشکست هر آنجا که بود آهوی تاتار
یاقوت نباشد عجب از معدن یاقوت گلبرگ نباشد عجب اندر مه آذار
از مردم بداصل نخیزد هنر نیک کافور نخیزد ز درختان سپیدار
جبارتری چون متواضعتر باشی باشی متواضعتر، چون باشی جبار
الحق که سزاوار تو بوده‌ست ریاست و ایزد برسانیده سزا را به سزاوار
انگشتری جم برسیده‌ست به جم باز وز دیو نگون اختر برده شده آوار
جبار همه کار به کام تو رسانید بادات شب و روز خداوند نگهدار