در مدح سلطان مسعود غزنوی

توران بدان پسر دهی، ایران بدین پسر مشرق بدین قبیله و مغرب بدان تبار
سیصد هزار شهر کنی، به ز قیروان سیصد هزار باغ کنی، به ز قندهار
سیصد وزیر گیری، بیش از بزرگمهر سیصد امیر بندی، بیش از سپندیار
اندر عراق بزم کنی، در حجاز رزم اندر عجم مظالم و اندر عرب شکار
بابل کنی سرایچه‌ی مطربان خویش خلخ کنی وثاق غلامان میگسار
افریقیه صطبل ستوران بارگیر عموریه کریزگه باز و بازدار
باغ ارم شراع تو باشد، به روز خوان بیت‌الحرم رواق تو باشد به روز بار
مهتر بود خزانه‌ی زر تو از خزر بهتر بود قمطره‌ی عود تو از قمار
زرادخانه‌ی تو بود هشتصد کلات انبارخانه‌ی تو بود هفتصد حصار
قیصر شرابدار تو چیپال پاسبان خاقان رکابدار تو فغفور پرده‌دار
وانانکه مفسدان جهانند و مرتدان از ملت محمد و توحید کردگار
مر مهترانشان را زنده کنی به گور مر کهترانشان را زنده کنی به دار
جیحون گذاره کردی، سیحون کنی گذر زان سو مدار کردی، زین سو کنی مدار
پل برنهادن تو به جیحون نبود پل غل بود بود بر نهاده به جیحون بر، استوار
جز تو نبست گردن جیحون کسی به غل واندر نراند پیل به جیحون درون هزار
دو سال، یا سه سال در آن بود، تا ببست جسری بر آب جیحون، محمود نامدار
در مدت دو هفته ببستی تو ای ملک جسری بر آب جیحون، به زان هزاربار
دریا بد، آن سپه که به جیحون گذاشتی دریا نکرده بود به جیحون کسی گذار
سالار خانیان را، با خیل و با خدم کردی همه نگون و نگون‌بخت و خاکسار
تا بر کسی گرفته نباشد خدای خشم پیش تو ناید و نکند با تو چارچار