حکمت او را ز نور باری جنت
|
|
همت او را ز فرق فرقد مرقد
|
شرم زمانی ز روی او نشود دور
|
|
گویی کز شرم ساختند ورا خد
|
گر برود رود نیل بر در قدرش
|
|
از هنرش جزر گیرد، از کرمش مد
|
باسش، چون نسج عنکبوت کند روی
|
|
جوشن خر پشته را و درع مزرد
|
هر که قیاسش کند به آصف و حاتم
|
|
واجب گردد بر او ز روی خرد حد
|
شیر، نخواهد به پیش او در، زنجیر
|
|
باز، نخواهد به پیش او در، مرود
|
جام، نخواهد به کف او در، مطرب
|
|
اسب، نخواهد به زیر او در، مقود
|
تا گل خیری بود چو روی معصفر
|
|
تا تن سنبل بود چو زلف مجعد
|
تا بچرد رنگ در میانهی کهسار
|
|
تا بچمد گور در میانهی فدفد
|
باش همیشه ندیم بخت مساعد
|
|
باش همیشه قرین ملک مبد
|
لبت به می، کف به جام و گوش به بربط
|
|
دلت قوی، تن جوان و روی مورد
|