بی شوی شد آبستن، چون مریم عمران
|
|
وین قصه بسی طرفهتر و خوشتر از آنست
|
زیرا که گر آبستن مریم به دهان شد
|
|
این دختر رز را، نه لبست و نه دهانست
|
آبستنی دختر عمران به پسر بود
|
|
آبستنی دختر انگور به جانست
|
آن روح خداوند همه خلق جهان بود
|
|
وین راح خداوند همه خلق جهانست
|
گر قصد جهودان بد در کشتن عیسی
|
|
در کشتن این، قصد همه اهل قرانست
|
آن را بگرفتند و کشیدند و بکشتند
|
|
وین را بکشند و بکشند، این به چه سانست
|
آن، زنده یکی را و دو را کرد به معجز
|
|
وین، زندهگر جان همه خلق زمانست
|
ناکشتهی کشته صفت روح قدس بود
|
|
ناکشتهی کشته صفت این حیوانست
|
آن را، نگر از کشتن آنها چه زیان بود
|
|
این را، نگر از کشتن اینها چه زیانست
|
آن را، پس سختی ز همه رنج امان بود
|
|
وین را، پس سختی ز همه رنج امانست
|
آن را به سماوات مکان گشت و مر این را
|
|
بر دست امیران و وزیرانش مکانست
|
چون دست وزیر ملک شرق که دستش
|
|
از باده گران نیست، که از جود گرانست
|
شمس الوزرا احمد عبدالصمد آنکو
|
|
شمسالوزرا نیست که شمس الثقلانست
|
آن پیشرو پیشروان همه عالم
|
|
چون پیشرو نیزهی خطی که سنانست
|
مهتر ز همه خلق جهان او به دو کوچک
|
|
مهتر به دو کوچک، به دلست و به زبانست
|
درانه و دوزان به سر کلک نیابی
|
|
درانه و دوزان به سر کلک و بنانست
|
اندر کرمش، هر چه گمان بود یقین شد
|
|
واندر نسبش، هر چه یقین بود گمانست
|
خردش نگرش نیست، که خردک نگرشنی
|
|
در کار بزرگان همه ذلست و هوانست
|
دینار دهد، نام نکو باز ستاند
|
|
داند که علی حال زمانه گذرانست
|
مرحاشیهی شاه جهان را و حشم را
|
|
هم مال دهندهست و هم مال ستانست
|