خرد را اتفاق آنست با توفیق یزدانی
|
|
که فرمان میدهند او را برین هر هفت کشورها
|
مه و خورشید، سالاران گردون، اندرین بیعت
|
|
نشستستند یکجا و نبشتستند محضرها
|
چه دانی از بلاغتها، چه خوانی از سخاوتها
|
|
که یزدانش بدادهست آن و صد چندان و دیگرها
|
فریش آن منظر میمون و آن فرخنده ترمخبر
|
|
که منظرها ازو خوارند و در عارند مخبرها
|
الا یا سایهی یزدان و قطب دین پیغمبر
|
|
به جود اندر چو بارانها، به خشم اندر چوتندرها
|
بهار نصرت و مجدی و اخلاقت ریاحینها
|
|
بهشت حکمت و جودی و انگشتانت کوثرها
|
ستمکاران و جباران بپوشیدند از سهمت
|
|
همه سرها به چادرها، همه رخها به معجرها
|
بود آهنگ نعمتها، همه ساله به سوی تو
|
|
بود آهنگ کشتیها، همه ساله به معبرها
|
کف راد تو بازست و فرازست اینهمه کفها
|
|
دربارت گشادهست و ببستهست اینهمه درها
|
مکارمها به حلم تو گرفتهست استقامتها
|
|
که باشد استقامتهای کشتیها به لنگرها
|
همی تا بر زند آواز بلبلها به بستانها
|
|
همی تا بر زند قالوس خنیاگر به مزمرها
|
به پیروزی و بهروزی، همیزی با دلافروزی
|
|
به دولتهای ملک انگیز و بخت آویز اخترها
|