نگفتی گشت خواهم آشنامن
|
|
نگفتم راست است اما نه بامن
|
نگفتی دل ستانم جانت به خشم
|
|
نگفتی این نبخشی و آنت به خشم
|
نگفتی راز تو با کس نگویم
|
|
نگفتم گویی اما پیش رویم
|
نگفتی خسروان از من به تابند
|
|
نگفتم ره نشینان تا چه یابند
|
نگفتی یکدلم با ره نشینان
|
|
نگفتم پیش آنان وای اینان
|
نکردی آنچه نیرنگت بیاراست
|
|
بیا تا آنچه گفتم بنگری راست
|
به وصل خود نگشتی رهنمونم
|
|
بیا بنگر که از هجر تو چونم
|
چو بنشستی به دلخواهی به پیشم
|
|
بیا بنگر به دلخواهی خویشم
|
ببین از درد هجرم در تب و تاب
|
|
ز چشم و دل درون آتش و آب
|
مرا گفتی چو دل در عشق بندی
|
|
دهد عشقت به آخر سر بلندی
|
بلندی داده عشق ارجمندم
|
|
ولی تنها به این کوه بلندم
|
مرا از بهر سختی آفریدند
|
|
نخست این جامه را بر تن بریدند
|
شدم چون از بر مادر به استاد
|
|
سر و کارم به سنگ افتاد و پولاد
|
همی بر سختیم سختی فزودند
|
|
به بدبختیم بدبختی فزودند
|
بدان سختی چو لختی چاره کردم
|
|
ز آهن رخنهها در خاره کردم
|
فتادم با دلی سنگین سر و کار
|
|
که آسان کرد پیشم هر چه دشوار
|
کجا آهن که با این سخت جانم
|
|
اگر کوشم در او راهی ندانم
|
بسی خارا به آهن سوده کردم
|
|
از این خارا روان فرسوده کردم
|
نگارا وقت دمسازیست بازآ
|
|
مرا هنگام جانبازیست بازآ
|
که از جان طاقت از تن تاب رفته
|
|
در این جو مانده ماهی آب رفته
|