گفتار اندر طلب نمودن شیرین استادان پرهنر را برای بنا نمودن قصر شیرین و یافتن خادمان فرهاد را

بنایی را که باشد حسن بانی نهد اول پیش بر مهربانی
به یک روزش رساند تا بجایی که گردد چون فلک عالی بنایی
چو وقت آید که بر مسند نهد گام شراب عیش باید ریخت در جام
کشد یک خشت از بنیاد سستش کند ویرانتر از روز نخستش
بنای حسن را سست است بنیاد اساس عشق یارب بی‌خلل باد
گذشته سال‌ها از عصر شیرین همان برجاست نام قصر شیرین
اساسی کاینچنین آباد مانده‌ست ز محکم کاری فرهاد مانده‌ست
چنین گفت آنکه این طرح نو انداخت که چون شیرین به هامون بارگی تاخت
فضایی دید و خوش آب و هوایی برای کار او فرمود جایی
نه بادش را غباری بود بر روی نه آبش را گلی آلوده در جوی
بساطش را هوایی رغبت انگیز طرب ریز و طرب خیز و طرب بیز
طلب فرمود خاصان هنر سنج در افشان شد ز یاقوت گهر سنج
که می‌خواهم دو استاد و چه استاد دو استاد هنرورز و هنرزاد
همه کار بزرگان ساز داده به دولتخانه‌ها در برگشاده
به دست و کار ایشان میمنت یار بدیشان میمنت همدست و همکار
نخستین پر هنر صنعت نمایی که از دست آیدش عالی بنایی
شماری رفته با صنعت شناسش برون ز انگشت رد طرح اساسش
همه طرحش به وضع هندسی راست فزونی نیزش اندر هر کم و کاست
ولی باید که شیرین کار باشد به شیرینیش حسنی یار باشد
دگر آهن تنی فولاد جانی که بربندد مشقت را میانی