در ستایش حضرت پیغمبر«ص»

حکیم عقل کز یونان زمین است اگر چه بر همه بالانشین است
به هر جا شرع بر مسند نشیند کسش جز در برون در نبیند
بلی شرع است ایوان الاهی نبوت اندر او اورنگ شاهی
بساطی کش نبوت مجلس آراست کجا هر بوالفضولی را در او جاست
خرد هر چند پوید گاه و بیگاه نیابد جای جز بیرون درگاه
بکوشد تا کند بیرون در جای چو نزدیک در آید گم کند پای
چه شد گو باش گامی تا در کام چو پا نبود چه یک فرسخ چه یک گام
بسا کوری که آید تا در بار چو چشمش نیست سر کوبد به دیوار
مگر هم از درون بانگی برآید که چشمی لطف کردیمش، درآید
در این ایوان که با طغرای جاوید برون آرند حکم بیم و امید
نبوت مسند آرایان تقدیر وز او اقلیم جان کردند تسخیر
به عالی خطبه‌ی «الملک لله» ز ماهی صیتشان بررفت تا ماه
جهان را در صلای کار جمهور به لطف و قهر تو کردند منشور
نه شاهانی که تخت و تاج خواهند ازین ده‌های ویران باج خواهند
از آن شاهان که کشور گیر جانند ولایت بخش ملک جاودانند
عطاهاشان به هر بی‌برگ و بی ساز هزاران روضه‌ی پرنعمت و ناز
بود ملک ابد کمتر عطاشان اگر باور نداری شو گداشان
شهانی فارغ از خیل وخزانه طفیل پادشاهیشان زمانه
همه از آفرینش برگزیده همه از نور یک ذات آفریده
چه ذاتی عین نور ذوالجلالی چه نوری اله اله لایزالی