به هر آلودهای کی رو نماید
|
|
نقاب غیب کی از رو گشاید
|
کسی کاین نظم دور اندیشه خواند
|
|
اگر تاریخ تصنیفش نداند
|
شمارد پنج نوبت سی به تضعیف
|
|
که با شش باشدش تاریخ تصنیف
|
نداند گر به این قانون که شد فکر
|
|
بجوید از همه ابیات پر فکر
|
گزیدم گر طریق خود ستایی
|
|
بیان کردم سخنهای هوایی
|
بنا بر سنت اهل سخن بود
|
|
و گر نه این سخن کی حد من بود
|
کسی کاین نظم بیمقدار خواند
|
|
ز سد بیت ار یکی پرکار داند
|
ز عیب آن دگرها دیده دوزد
|
|
چراغ وصف این را برفروزد
|
نه رسم عیب جویی پیشه سازد
|
|
حیات خود در این اندیشه بازد
|
همان به کاین حکایتها نگویم
|
|
که باشم من که باشد عیب جویم
|
خدایا پردهای بر عیب من کش
|
|
زبان حرف گیران در دهن کش
|
کلامم را بده آن حالت خاص
|
|
کزو گردند اهل حال رقاص
|
بنه مهری بر این قلب زر اندود
|
|
که در ملک جهان رایج شود زود
|
به این زیبا عروس نورسیده
|
|
که از نو پرده از طلعت کشیده
|
بده بختی که عالمگیر گردد
|
|
نه از بیطالعیها پیر گردد
|
در ناسفتهی این گنج معنی
|
|
که در معنی ندارد رنج دعوی
|
ز دست خائنانش در امان دار
|
|
به ملک حفظ خویشش جاودان دار
|
قبول خاص و عامش ساز یارب
|
|
به خاطرها مقامش ساز یارب
|