دایره‌ی پرگار سخن را از پرگار خانه‌ی دو زبان ساختن و در میدانگاه خاتمه‌ی بیان علم فراغت افراختن و خاتمه سخن را به مناجات مثنی کردن و نامه‌ی کن و خامه‌ی قدرت تمام نمودن رساله‌ی رسالت به نعمت مهر محمدی ختم نمودن

به هر آلوده‌ای کی رو نماید نقاب غیب کی از رو گشاید
کسی کاین نظم دور اندیشه خواند اگر تاریخ تصنیفش نداند
شمارد پنج نوبت سی به تضعیف که با شش باشدش تاریخ تصنیف
نداند گر به این قانون که شد فکر بجوید از همه ابیات پر فکر
گزیدم گر طریق خود ستایی بیان کردم سخنهای هوایی
بنا بر سنت اهل سخن بود و گر نه این سخن کی حد من بود
کسی کاین نظم بی‌مقدار خواند ز سد بیت ار یکی پرکار داند
ز عیب آن دگرها دیده دوزد چراغ وصف این را برفروزد
نه رسم عیب جویی پیشه سازد حیات خود در این اندیشه بازد
همان به کاین حکایتها نگویم که باشم من که باشد عیب جویم
خدایا پرده‌ای بر عیب من کش زبان حرف گیران در دهن کش
کلامم را بده آن حالت خاص کزو گردند اهل حال رقاص
بنه مهری بر این قلب زر اندود که در ملک جهان رایج شود زود
به این زیبا عروس نورسیده که از نو پرده از طلعت کشیده
بده بختی که عالمگیر گردد نه از بی‌طالعیها پیر گردد
در ناسفته‌ی این گنج معنی که در معنی ندارد رنج دعوی
ز دست خائنانش در امان دار به ملک حفظ خویشش جاودان دار
قبول خاص و عامش ساز یارب به خاطرها مقامش ساز یارب