ای شربت جفای تو هم تلخ و هم لذیذ

ای شربت جفای تو هم تلخ و هم لذیذ خصمانه حرفهای تو هم تلخ و هم لذیذ
رد جام عشوه ریخته میها به زهر چشم چشم غضب نمای تو هم تلخ و هم لذیذ
صلح و حیات و مرگ بهم داده‌ای که هست وقت غضب ادای تو هم تلخ و هم لذیذ
دی زهر و انگبین بهم آمیختی که بود دشنام جان فزای تو هم تلخ و هم لذیذ
ای دل ز خشم و صلح به آن لب سپرده یار صد شربت از برای تو هم تلخ و هم لذیذ
امشب دهنده می و نقلی که صد اداست با لعل دلگشای تو هم تلخ و هم لذیذ
در عشق کس نداد شرابی به محتشم از ماسوا سوای تو هم تلخ و هم لذیذ