اگر مهمیز میسودش بر اندام
|
|
برون میزد از آن سوی ابد گام
|
اگر مژگان کس بر هم رسیدی
|
|
به سد فرسنگ از آن جنبش رمیدی
|
ز شیهه گاه جستن برسر خاک
|
|
زدی گلبانگها بر رخش افلاک
|
جهانیدی گرش بر چرخ اخضر
|
|
زدی سد چرخ بر خشت زر خور
|
به عزم آن مقام عشرت آیین
|
|
سوار رخش شد شهزادهی چین
|
سواران رخش سوی دشت راندند
|
|
سرود عیش بر گردون رساندند
|
شدند از راه شادی دشت پیما
|
|
چنین تا آن مقام عشرت افزا
|
فضای دلگشایی دید منظور
|
|
عجب فرخنده جایی دید منظور
|
میان سبزه آبش در ترنم
|
|
گلش از تازه رویی در تبسم
|
گرفته فاخته بر سروش آرام
|
|
زبان در ذکر با قمری در اکرام
|
عیان گردیده داغ لالهی تر
|
|
به رنگ آینه کافتد در آذر
|
ز هر جانب فتاده برگ لاله
|
|
چو پر خون پردهی چشم غزاله
|
در آن دلکش نشیمن مانده برپا
|
|
پی دفع حرارت غنچه حنا
|
ز هر سو غنچه بر آهنگ بلبل
|
|
سر انگشت میزد بر دف گل
|
به بلبل در دهن خوانی چکاوک
|
|
کله کج کرده چون هدهد به تارک
|
سرود کبک بر گردون رسیده
|
|
به آن آهنگ خود را برکشیده
|
در آن عشرتسرا مأوا نمودند
|
|
به بزم شادمانی جا نمودند
|