درین ناخوش مقام سست پیوند
|
|
چه ناخوشتر ازین پیش خردمند
|
که باشد یار عمری با تو دمساز
|
|
کند هر لحظه لطفی دیگر آغاز
|
به بزم وصل مدتها درآیی
|
|
ز نو هر دم در عیشی گشایی
|
به ناگه حیلهای سازد زمانه
|
|
فتد طرح جدایی در میانه
|
خوش آنکس را که خوبا دلبری نیست
|
|
به وصل دلبران او را سری نیست
|
ز سوز عشق او را نیست داغی
|
|
ز عشق و عاشقی دارد فراغی
|
چنین تا کی پریشان حال گردیم
|
|
بیا وحشی که فارغ بال گردیم
|
به کنج عافیت منزل نماییم
|
|
در راحت به روی دل گشاییم
|
کسی را جای در پهلو نگیریم
|
|
به وصل هیچ یاری خو نگیریم
|
که باری محنت دوری نباشد
|
|
جفا و جور مهجوری نباشد
|