سر آغاز

صدف را خنده در نیسان تو دادی دهانش را ز در دندان تو دادی
فلک را پشت خم از بار عشقت دل مه روشن از انوار عشقت
نهی درج دهان را گوهر نطق دهی تیغ زبان را جوهر نطق
به کنهت فکر کس را دسترس نیست تویی یکتا و همتای تو کس نیست
به نام تست در هر باغ و بستان به کام جو زبان آب جنبان
که جنبش داد مفتاح زبان را وزان بگشود در گنج بیان را
سرای چشم مردم روشن از چیست در این منظر فتاده سایه از کیست
زهی آثار صنعت جمله هستی بلندی از تو هستی دید و پستی
منم خاکی به پستی رو نهاده به زیر پای نومیدی فتاده