چو گریم بی تو اشگم از بن مژگان فرو ریزد | که چون خیزم ز جا سیلابم از دامان فرو ریزد | |
پذیرد طرح کاخ عشرتم دوران مگر روزی | کز آهم این نیلوفری ایوان فرو ریزد | |
نیامد آن سوار کج کله در مجلس رندان | که مغز استخوانم در تب هجران فرو ریزد | |
به سرعت بگذرد هر تیرش آخر از دل گرمم | ازو چون قطره آب آهنین پیکان فرو ریزد | |
به نخلی بستهام دل کز هوائی گر کند جنبش | به جای میوه از هر شاخ وی صد جان فرو ریزد | |
خموشی محتشم اما سخن سر میزند کلکت | به آن گرمی که آتش از دل ثعبان فرو ریزد |