از چه رو خاک سیه گردون به فرق ماه کرد
|
|
مشعل خورشید را گردون چرا پر کاه کرد
|
از چه رو بر نیل ماتم زد لباس عافیت
|
|
هر که جادر ساحت این نیلگون خرگاه کرد
|
این چه صورت بود کز هر گوشه زرین افسری
|
|
زد به خاک ره سر و افسر ز خاک راه کرد
|
چیست افغان غلامان شه باقی مگر
|
|
آسمان بیمهریی با بندگان شاه کرد
|
آه کز بیمهری گردون شه باقینماند
|
|
از چه باقی ماند عالم چون شه باقی نماند
|
پشت نه گردون ز کوه محنت ما بشکند
|
|
آری آری کوه درد ما کمرها بشکند
|
جای آن دارد که همچون بندگانش آسمان
|
|
آنقدر سر بر زمین کوبد که سد جا بشکند
|
باز اگر آرد به گردش جام زرین آفتاب
|
|
جام زرین بر سر این چرخ مینا بشکند
|
ور کند دیگر ثریا خنده دندان نما
|
|
از سر کین چرخ دندان ثریا بشکند
|
کس چه حد دارد که خندد در عزای اینچنین
|
|
خود چه جای خنده باشد در بلای اینچنین
|
هست این بزمی که عمری عنبر تر ریختند
|
|
کاین زمان خاک سیه بر جای عنبر ریختند
|
این حریم خسروانی را که میپاشند کاه
|
|
قرنها بر یکدگر سد تودهی زر ریختند
|
وین بساط پادشاهی کاندر او ریزند اشک
|
|
سالها بر روی هم سد گنج گوهر ریختند
|
روز محشر هم عجب کز خاک سر بیرون کنند
|
|
بس کزین غم خاکساران خاک بر سر ریختند
|
این چه آتش بود ای گردون که بر عالم زدی
|
|
دود از عالم برآوردی ، جهان بر هم زدی
|
چون علم ای سرفرازان فوطه در گردن کنید
|
|
چاکها در جامه همچون شده تا دامن کنید
|
دود بر میخیزد از مشعل به آن آهن دلی
|
|
کم نیند از وی شما هم سوز خود روشن کنید
|
شب بسوزید و چو شمع مرده روز از مسکنت
|
|
چهره پر خاک سیه در گوشه مسکن کنید
|
رو بتابید آتشین رویان ز گلشن بعد از این
|
|
همچو آتش جای در خاکستر گلخن کنید
|
زین عزا برخاست دود از آتشین رخسارهها
|
|
رخ به خاکستر نهان کردند آتش پارهها
|