ترجیع بند

رندان خرابات سر و زر نشناسند چیزی بجز از باده و ساغر نشناسند
بی‌خود شده و برده وجود و عدم از یاد درویش ندانند و توانگر نشناسند
رطلی که بغلتید شناسند و دگر هیچ دور فلک و گردش اختر نشناسند
یابند که در ظلمت میخانه حیات است آن چشمه که می‌جست سکندر نشناسند
بازان کم آزار نظر بسته ز صیدند غیر از می چون خون کبوتر نشناسند
دشنام و دعا را بر ایشان دوییی نه شادی ز غم و زهر ز شکر نشناسند
هستند شناسای می و میکده چون ما فردوس ندانسته ز کوثر نشناسند
ما گوشه نشینان خرابا الستیم تا بوی میی هست در این میکده مستیم

تا راه نمودند به ما دیر مغان را خوش می‌گذرانیم جهان گذران را
از مغبچگان بسکه در او غلغل شادیست نشینده کس آوازه‌ی اندوه جهان را
دیری نه ، بهشتی ، ز می و مغبچه در وی از کوثر و از جام فراغت دل و جان را
آن دیر که هر مست که آنجا گذر انداخت خود گم شدو گم کرد ز خود نام و نشان را
دیری که سر از سجده‌ی بت باز نیاورد هرکس که در او خورد یکی رطل گران را
مسجد نه که در وی می و می‌خواه نگنجد سد جوش در این راه هم این را و هم آن را
غلتیده چو ما پیش بتی مست به بویی هر گوشه هزاران و نیالوده دهان را
ما گوشه نشینان خرابات الستیم تا بوی میی هست در این میکده مستیم

ترسا بچه‌ای کز می و جامش خبرم نیست خواهم برمش نام ولی آن جگرم نیست
کافر شدم از بسکه کنم سجده به پایش اینست که زناری از او بر کمرم نیست
ناقوس نوازم که مناجات بت اینست در حلقه‌ی تسبیح شماران گذرم نیست
آنجا که صلیب است نمودار سر دار پایم شد و کم گشت و سراغی ز سرم نیست