نشین و آب گرم گریه پیش آر | تو هم آبی به روی کار خویش آر | |
به سنگ ترک کن پای طلب پاک | ز چنگ قیدهای عالم خاک | |
توجه کن به دلاک هدایت | که آید بر سر کار عنایت | |
کشد بر سنگ رحمت پاکی جود | تراشد موی قید بود و نابود | |
بنا چون میشد این حمام دلکش | که آبش آشتی دارد به آتش | |
تفکر از پی تاریخ آن رفت | پی حمام نقلش بر زبان رفت | |
چو خواهی سال اتمامش بدانی | بگویم تا بدانی چون بخوانی | |
چو با فیض است و زو نبود جدا فیض | طلب تاریخش از حمام با فیض |