در ستایش کاخ میرمیران

نعمتش چون نعیم جنت عام آتشش نابدیده پخته طعام
آتش و دودش از درون رانده همچو نامحرمان برون مانده
این بهشت است در سرای وجود نبود در بهشت آتش و دود
آب فواره‌اش به حوض بلور کز صفا دم زند ز لمعه‌ی نور
شمع کافورییست پنداری در یکی تشت سیم بگذاری
طرفه شمعی که تا به صبح نشور بزم امید از او بود پر نور
یا رب ای بزم باد فرخنده شمع دولت در او فروزنده
اندرو تا ابد به وفق مراد بانی این بنا به دولت باد
آنکه اقبال خادم در اوست بخت و دولت غلام و چاکر اوست
آسمان طاق درگه جاهش کهکشان آستان درگاهش
بزم پیرای عیش خانه‌ی جود مجلس آرای بزمگاه وجود
میر میران غیاث دین و دول آفتاب سپهر و ملک و ملل
تا ابد مدت بقایش باد وین سرای سرور جایش باد
چون نشیند به صدر جاه وجلال باد وحشی مقیم صف نعال