زری که میطلبم دوش لطف فرمودی | ز من کسی نستاند به سد هزار نیاز | |
به مفت نیز نیرزد و گرنه هم خود گوی | که من چرا زر مفتی چنین دهم به تو باز | |
به هزل دست به دستش برند و اندازند | به جان رسیدم از این دست بر دو دست انداز | |
زریست لایق همیان و کیسهی تاجر | چرا که خرج نگردد به سالهای دراز |