در ستایش میرمیران

بهار آمد و گشت عالم گلستان خوشا وقت بلبل خوشا وقت بستان
زمرد لباسند یا لعل جامه درختان که تا دوش بودند عریان
دگر باغ شد پر نثار شکوفه که گل خواهد آمد خرامان خرامان
چه سر زد ز بلبل الا ای گل نو که چون غنچه پیچیده‌ای پا به دامان
برون آکه صبح است وطرف چمن خوش چمن خوش بود خاصه در بامدادان
نباشد چرا خاصه اینطور فصلی دل گل شکفته، لب غنچه خندان
تو گویی که ایام شادی و عشرت به هم صحبتی عهد بستند و پیمان
ببین صحبت عید با مدت گل ببین ربط نوروز با عید قربان
ز هم نگسلد عهد شادی و عشرت چو دوران اقبال دارای دوران
جهاندار صورت جانگیر معنی شه کشور دل گل گلشن جان
بزرگ جهان و جهان بزرگی سر سروران جهان میر میران
سرش سبز بادا که نخلی چو او نیست ز گردی که آید از آن طرف دامان
به دامان یوسف نهفته است کحلی که روشن کند دیده‌ی پیر کنعان
جهان چیست مهمانسرای سخایش نمکدان مه و مهر نان و فلک خوان
ز درگاه احسان عاجز نوازش که کار جهان می‌رسد زو به سامان
نشاط شب اول حجله در سر رود پیرزن جانب بیت احزان
به دوران انصاف و ایام عدلش به هم الفت گرگ و میش است چندان
که بر عادت مادران گرگ ماده نخواهد جدا از لب بره پستان
اگر پایه عدل اینست و انصاف وگر رتبه‌ی جود اینست و احسان
عدالت به کسرا سخاوت به حاتم بود محض تهمت بود عین بهتان