رد ستایش حضرت علی«ع»

تا به روی توشد برابر گل غنچه بسیار خنده زد بر گل
در گلستان ز مستی شوقت جامه را چاک زد سراسر گل
بر تنش گشته پیرهن خونین کز غمت خار کرده بستر گل
پیش روی تو آفتابی زلف زیر زلف تو سایه پرور گل
چو رخ آتشین برافروزی از خوی شرم می‌شود تر گل
ای خطت بر فراز گل سبزه وی رخت بر سر صنوبر گل
سوی باغ آ که سبزه نو برخاست رست از شاخه‌های نو پر گل
زیر پا سبزه فرش زنگاریست بر زبر چتر سایه گستر گل
تا کشد بیخبر هزاران را زیر دامان گرفته خنجر گل
غنچه تا لب نبندد از خنده ریختش زعفران به ساغر گل
نیست شبنم که بهر زینت دوخت بر کنار کلاه گوهر گل
اثر بخت سبز بین که نمود شهر سبز چمن مسخر گل
سایه بان هر طرف سلیمان وار زد ز بال هزار بر سر گل
تا رود خیل سبزه را بر سر باد را می کند تکاور گل
هست قائم مقام آتش طور بر فراز نهال اخضر گل
پی نقاشی سراچه باغ دارد اندر صدف معصفر گل
بسته یک بند کهربا به میان در چمن شد مگر قلندر گل
گشت یکدل به غنچه تا بگشود خانه‌ی گنج باغ را در گل
غنچه را جام جم فتاد به دست یافت آیینه‌ی سکندر گل
کرده اوراق سرخ دفتر خویش سبز کرده‌ست جلد دفتر گل