در ستایش میرمیران

به اردوی جلالت کسمانست ز رفعت سایبان در سایبان باد
ز راه رفعتت گردی که خیزد غبار دیده‌ی وهم و گمان باد
مسیر اختران در سیر امرت به سان گوهر اندر ریسمان باد
خطوط نورخورشید جلالت صف مژگان و چشم فرقدان باد
سمندت هم به پیکر هم به پویه به رخش آسمانی توأمان باد
سپهرت باد یکران وز مه نو کهن داغ تواش بر روی ران باد
برای جامعه جاوید مهتاب ز حفظت تاب در تاب کتان باد
پی اسباب خصم اشک پاشت در آتشخانه نم را پاسبان باد
به کیف و کم گزندی نارسیده ز حفظت آب و آتش را قران باد
ز فیضت بر سر دریای آتش به جای دود نیلوفر عیان باد
جهان را بخششت بی بحر و کانست دل و دستت به جای بحر و کان باد
شکسته وقت تعجیل عطایت در سد خانه گنج شایگان باد
به سودای سر بازار جودت متاع هر دو عالم رایگان باد
ز عدلت در زوایای زمانه عقاب و صعوه در یک آشیان باد
به تیهو باز را در دور دادت نه تنها وصل ، وصلت درمیان باد
عزالان را به دورت دست بازی همه با سبلت شیر ژیان باد
به عهد انتقامت پای پشه لگد کوب سر پیل دمان باد
شب از آسایش ایام عدلت ز دوش گرگ بالین شبان باد
ز بیمت خنجر وشمشیر مریخ گروگان عصا و طیلسان باد
در آب افتد اگر برخی زخمت روان چون آتش اندر پرنیان باد