در ستایش شاه طهماسب

بلکه از رشک معدن کف تو آتش اندر نهاد کان باشد
معطی رزق خلق گردد آز گر ترا زله بند خوان باشد
جوع گردد ز امتلا رنجور گر به خوان تو میهمان باشد
اهل مهمانسرای عالم را لطف عام تو میزبان باشد
خصم جاهت اگر ز فر همای طالب رفعت مکان باشد
به فلک خواهدش رساند همای لیک وقتی که استخوان باشد
در فضایی که بهر گوی زدن باد پای تو تک زنان باشد
چون غلامان به دوش ترک سپهر از مه عید صولجان باشد
به مثل آب خضر اگر طلبند در دیار تو رایگان باشد
در مقامی که شیر رایت را حمله بر گاو آسمان باشد
بر هوا گرد سرکشان سپاه قیروان تا به قیروان باشد
بسکه گرد از زمین رود بالا زیر پا آسمان عیان باشد
از سر تیغ گردن افرازان رخنه در فرق فرقدان باشد
در مقام وداع گردون را روبرو همچو توأمان باشد
آنکه از تیر در کمینگه رزم رود از جا زه کمان باشد
وانکه از خصم در گذرگه حرب بجهد ناوک یلان باشد
تن گردان ز غایت پیکان راست چون شاخ ارغوان باشد
خون سرگشته‌ای که در نگری همه در گردن سنان باشد
مرگ را پیش تیغ بی‌زنهار بانک زنهار بر زبان باشد
هر خدنگی که از کمان بجهد نایب مرگ ناگهان باشد