در ستایش امام دوازدهم «ع»

سپهر قصد من زار ناتوان دارد که بر میان کمر کین ز کهکشان دارد
جفای چرخ نه امروز می‌رود بر من به ما عداوت دیرینه در میان دارد
اگر نه تیر جفا بر کیمنه می‌فکند چرا سپهر ز قوس قزح کمان دارد
به کنج بی‌کسی و غربتم من آن مرغی که سنگ تفرقه دورش ز آشیان دارد
منم خرابه نشینی که گلخن تابان به پیش کلبه‌ی من حکم بوستان دارد
منم که سنگ حوادث مدام در دل سخت به قصد سوختنم آتشی نهان دارد
کسی که کرد نظر بر رخ خزانی من سرشک دمبدم از دیده‌ها روان دارد
چه سازم آه که از بخت واژگونه من بعکس گشت خواصی که زعفران دارد
دلا اگر طلبی سایه‌ی همای شرف مشو ملول گرت چرخ ناتوان دارد
ز ضعف خویش برآ خوش از آن جهت که همای ز هر چه هست توجه به استخوان دارد
گرت دهد به مثل زال چرخ گرده‌ی مهر چو سگ بر آن ندوی کان ترا زیان دارد
بدوز دیده ز مکرش که ریزه‌ی سوزن پی هلاک تو اندر میان نان دارد
کسی ز معرکه‌ها سرخ رو برون آید که سینه صاف چو تیغ است و یک زبان دارد
چو کلک تیره نهادی که می‌شود دو زبان همیشه روسیهی پیش مردمان دارد
ز دستبرد اراذل مدام دربند است چو زر کسی که دل خلق شادمان دارد
کسی که مار صفت در طریق آزار است مدام بر سر گنج طرب مکان دارد
خود آن که پشت بر اهل زمانه کرد چو ما رخ طلب به ره صاحب الزمان دارد
شه سریر ولایت محمد بن حسن که حکم بر سر ابنای انس و جان دارد
کفش که طعنه به لطف و سخای بحر زند دلش که خنده به جود و عطای کان دارد
به یک گدای فرومایه صرف می‌سازد به یک فقیر تهی کیسه در میان دارد