ننموده استخوان ز تن ناتوان مرا | پیدا شده فتیلهی زخم پنهان مرا | |
تا زد به نام من غم او قرعهی جنون | شد پاره پاره قرعه صفت استخوان مرا | |
عمری به سر سبوی حریفان کشیدهام | هرگز ندیده است کسی سرگران مرا | |
از یک نفس برآر ز من دود شمعسان | نبود اگر به بزم تو ، بند زبان مرا | |
وحشی ببین که یار به عشرت سرا نشست | بیرون در گذاشت به حال سگان مرا |