دل وجان و سرو تن گر به فدای تو شوند | به که نابود به شمشیر جفای تو شوند | |
همه جای تو چه رخسار تو واقع شدهاند | سیر واقع ز تماشای کجای تو شوند | |
خوش ادا میکنی ای شوخ اداهای مرا | خوش ادایان همه قربان ادای تو شوند | |
هم بر آن سادهدلان خنده سزد هم گریه | که اسیر تو به امید وفای تو شوند | |
داری آن حوصله کز جان روی گر به نیاز | پادشاهان جهان جمله گدای تو شوند | |
دیده نمناک نگردانی اگر تشنه لبان | همه در دشت هوش کشته برای تو شوند | |
محتشم وای بر آن قوم که بر بستر ناز | در دل شب هدف تیر دعای تو شوند |