گر بر من آرمیده سمندش گذر کند | او صد هزار تندی ازین رهگذر کند | |
زان لعل اگر دهد همه دشنام آن نگار | صد بار از مضایقه خونم جگر کند | |
چشمش چو کار من به نخستین نگاه ساخت | نگذاشت غمزهاش که نگاه دگر کند | |
دی گرمیش به غیر نه از روی قهر بود | افروخت آتشی که مرا گرمتر کند | |
پیکان او ز سینه من میکشد طبیب | کو باده اجل که مرا بی خبر کند | |
آوارهای کجاست که در کوی عاشقی | با خاک ره نشیند و با ما به سر کند | |
گر جان کشی به کین ز تن محتشم برون | باور مکن که مهر تو از دل به در کند |