دگر بار آن فسونگر مرغ چالاک
|
|
چو پیششس مینهادم روی بر خاک
|
قدم در ره نهاد از روی یاری
|
|
به جان آورد شرط جان سپاری
|
خرامان شد بر آن سرو آزاد
|
|
به شیرینی زبان چرب بگشاد
|
که ای نوباوهی باغ جوانی
|
|
دلم را جان و جانرا زندگانی
|
جمالت چشم جان را چشمهی نور
|
|
ز رخسار تو بادا چشم بد دور
|
بلا لائیت عنبر خوی کرده
|
|
شمیمت باغ عنبر بوی کرده
|
گل صد برگ در پای تو مرده
|
|
صنوبر پیش بالای تو مرده
|
خجل مشک تتار از تار مویت
|
|
فتاده ماه و خور بر خاک کویت
|
همیشه شاد و دولتیار باشی
|
|
ز حسن و عمر برخوردار باشی
|
مرا هم جان توئی هم زندگانی
|
|
مکن زین بیش با من سر گرانی
|
نصیحت گوشدار از دایهی خویش
|
|
غنیمت دان غنیمت مایهی خویش
|
جوانی از جوانی بهره بردار
|
|
ز دور شادمانی بهره بردار
|
جوانان را طریق عشق سازد
|
|
شنیدستی که پیری عشق بازد؟
|
جوانی کو نگشت از عاشقی شاد
|
|
یقین دان کو جوانی داد بر باد
|
به دلداری دل مردم به دست آر
|
|
کسی را تا توانی دل میازار
|
مرنجان آن غریب ناتوان را
|
|
کسی دشمن ندارد دوستان را
|
خردمندان که در نظم سفتند
|
|
نگه کن این سخن چون نغز گفتند
|
« چو نیل خویش را یابی خریدار
|
|
اگر در نیل باشی باز کن بار »
|